حافظ از چشمان قشنگ تو غل ساخت
هرکس که تو را دید به چشمان تو دل باخت
نقاش غزل تا به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد
از طرز نگاهت قلم انداخت
تو هستیکه دستانم را بگیری
ارزو میکنم هر روز زمین بخورم
کـــــــــــــــــاش
تابستاها هم برفی بود
در رویا هایت جایی برایم باز کن
جایی که عشق بشنود
مثل بازی های کودکی
باور کرد....
خسته ام از بیجایی
یک اسمون قشنگ تقدیم به نگاه تو
این دل تنها و غریب
فدای روی ماه
تــــــــــــــــــو
ای کاش که من پیر شومدر بغلت
با دست تو زنجیر شوم در بغلت
پرواز پر از حس راهی است
ولــــــــــــــــــــــی
کاش زمین گیر شوم در بغلت.....